کد مطلب:129543 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

وقایع روز هفتم محرم
خـوارزمـی در مـقتل خویش داستان آمدن جماعت بنی اسد با دعوت حبیب بن مظاهر و رویارویی آنان با (چـهـارصـد سـوار) از سـپـاه عـمـر سعد به فرماندهی ازرق بن حرث صدائی نـقـل مـی كند و بیان می دارد كه چگونه آن جماعت پس از پیكاری سخت شكست خوردند و به قـبـیـله شـان بـاز گـشـتـنـد. آنـگـاه در دل شـب از بـیـم سـپـاه عـمـر سـعـد محل زندگی خود را ترك كردند و حبیب بن مظاهر نیز به اردوگاه امام (ع) بازگشت.

خـوارزمـی ادامـه داسـتـان كـربـلا را ایـن طـور نـقل می كند: این سپاه بازگشت تا آنكه بر سـاحل فرات فرود آمد. اینان میان حسین (ع) و آب مانع گشتند و تشنگی بر امام و یارانش غـلبـه كرد. حسین (ع) تیشه ای برداشت و پشت خیمه زنان آمد و نوزده گام به سوی قبله بـرداشـت. سـپـس آنـجا را كند و چشمه ای از آب گوارا از آن جوشید! حسین نوشید و همه مردم نـیـز نـوشـیـدنـد و مشكهایشان را پر كردند. سپس آن چشمه فرو رفت و هیچ نشانی از آن دیده نشد!

چون این خبر به گوش عبید اللّه رسید به عمر سعد نوشت: «شنیده ام كه حسین (ع) چاه می كند و به آب می رسد و او و یارانش از آن می نوشند. چون نـامه ام به تو رسید در این باره تحقیق كن و تا می توانی آنان را از كندن چاه باز دار. بـر آنان تنگ بگیر و اجازه چشیدن یك قطره آب را به آنان مده! و با آنها چنان كن كه با عثمان پاك، كردند. والسلام [1] .

چـون ایـن خـبر به عمر سعد رسید به عمرو بن حجاج فرمان داد كه با پانصد سوار به كنار شریعه برود و میان حسین و یارانش و میان آب مانع گردد.

ایـن قـضـیـه سـه روز پـیـش از شـهـادت حـضـرت بـود و در نـتـیجه حسین و یارانش تشنه ماندند. [2] .


عبداللّه بن ابی حصین ازدی (عبداللّه حصن ازدی) [3] فریاد زد و گفت:

ای حـسـیـن آیـا ایـن آب را مـی بـینی كه می درخشد! به خدا سوگند قطره ای از آن نخواهی چشید تا تشنه بمیری! حسین (ع) گفت: خداوندا او را تشنه بكش و هرگز او را مبخشای. حمید بـن مـسـلم گـویـد: [4] به خدا سوگند پس از آن قضیه در هنگام بیماری وی بـه عـیـادتش رفتم. به خدای بی همتا سوگند دیدم كه آنقدر می نوشد كه شكمش پـر می شود ولی سیراب نمی گردد. آنگاه استفراغ می كند و بار دیگر می رود و آنقدر می نوشد كه شكمش پر می گردد، ولی باز سیراب نمی شود. پیوسته كارش همین بود تا اینكه جان سپرد. [5] .

طبری داستان جلوگیری از آب در روز هفتم محرم را ادامه می دهد می گوید:

چـون تـشـنـگـی حسین (ع) و یارانش شدید گشت، برادرش، عباس بن علی را فراخواند و همراه سی سوار و بیست پیاده با بیست مشك اعزام داشت.

آنـان شـبـانـه آمـدنـد تـا بـه آب نـزدیـك شـدنـد و پـرچـم آنـان را نـافـع بـن هـلال جملی پیشاپیش می برد. در این هنگام عمرو بن حجاج زبیدی گفت: كیستی ای مرد!؟ پیش بیا! به چه مقصود آمده ای؟

گفت: آمده ایم تا از این آب كه ما را از آن باز داشته اید بنوشیم!

گفت: بنوش، گوارایت باد.


گـفـت: نـه بـه خـدا سـوگند، در حالی كه حسین و این یارانش كه می بینی تشنه باشند قطره ای از آن نخواهم نوشید.

یـكـبـاره سـپـاه دشـمـن در بـرابـرش ایـستادند؛ و عمرو گفت: اینان حق نوشیدن آب ندارند!

ما را در اینجا گماشته اند كه آنان را از آب باز داریم!

نـافـع و یـارانـش بـه كـنـار آب رسـیـدنـد، وی به پیادگان فرمان داد كه مشكها را پر كنند.

آنـهـا حـمـله برده مشك ها را پر كردند. عمرو بن حجاج و یارانش پیش دویدند. اما عباس بن علی و نافع بن هلال حمله كردند و آنان را باز داشتند؛ سپس به جای خویش بازگشتند و آنگـاه گـفـتـنـد: برویم و در مقابلشان بایستیم. عمرو بن حجاج و یارانش سوی آنها آمدند و اندكی درگیری شد. پس از آن یكی از یاران عمرو بن حجاج از طایفه صداء به دست نافع بن هلال نیزه خورد. او می پنداشت كه چیزی نیست، ولی پس از آن حالش بد شد و بر اثر آن ضربت مرد!

یاران حسین (ع) مشك ها را نزد ایشان آوردند. [6] .

در روایت ابن اعثم كوفی آمده است:... آنگاه بر سر آب پیكاری سخت كردند.

گـروهی جنگیدند و گروهی دیگر مشك ها را پر كردند تا آنكه همه پر شد. گروهی از یـاران عـمـرو كـشـتـه شـدنـد، در حـالیكه از یاران حسین (ع) هیچ كس كشته نشد! سپس آن گـروه بـه اردوگـاه خـویش باز گشتند و امام حسین (ع) و آنها كه با وی بودند از مشك ها نوشیدند. [7] .

در روایـت بـلاذری آمـده اسـت: گـویـنـد كـه به آنان اجازه پر كردن مشك ها را ندادند؛ پس با انـدكی آب باز گشتند. آنگاه مهاجر بن اوس تمیمی گفت: ای حسین، آیا به آب نمی نگری كـه هـمانند شكم مار پدیدار است، به خدا سوگند از آن نخواهی نوشید و كشته خواهی شد! امـام حـسـیـن (ع) فرمود: من امیدوارم كه خداوند مرا از آن سیراب گرداند و شما را از آن دور نگهدارد.


گـویـنـد! عـمـرو بـن حـجاج گفت: یا حسین! از این آب فرات حیوانات می نوشند! به خدا سـوگـنـد قـطـره ای از آن نـخـواهـی چـشـیـد تا آنكه از آب جوشان جهنم بنوشی! [8] .

دینوری در توصیفی كوتاه و دقیق از واقعه شریعه در روز هفتم می گوید:

آنـگـاه عـبـاس سـوی آب رفـت و نـافع بن هلال پیشاپیش آنان بود. چون به نهر نزدیك شـدند، عمرو بن حجاج آنان را منع كرد. عباس و همراهانش ‍ بر سر نهر پیكار كردند و آنها را پـس رانـدنـد! و پیادگان سپاه حسین رفتند و مشك هایشان را پر كردند. عباس و یارانش همچنان از آنها دفاع می كردند تا آب را به لشكر حسین رسانند! [9] .


[1] مـقـتـل الحـسـيـن، خـوارزمـي، ج 1، ص 346، بـه نـقـل از الفـتـوح، ج 5، ص 162. ليكن نسخه اي كه ما از الفتوح به دست داريم ـ داستان چگونگي چاه كندن امام در پشت خيمه هاي زنان را ندارد. نيز ر. ك: تاريخ الطبري، ج 4، ص 311 ـ 312؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 389.

[2] الاخبار الطوال، ص 255.

[3] طبق روايت انساب الاشراف، ج 3، ص 389.

[4] حـمـيد بن مسلم ازدي كوفي: وي در اصطلاح رجالي از اصحاب امام سجاد(ع) و از افـراد مـجـهـول الحال است! ر. ك: معجم رجال الحديث، ج 6، ص 297،شماره4090؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 3، ص 289، شماره 5119.

ايـن حـمـيـد بـن مـسلم در واقعه عاشورا حضور يافت و برخي قضاياي آن را مانند روزنامه نـگـاران نـقـل كـرد. ولي هـمين نقل وقايع نشان مي دهد كه وي در صف دشمنان امام حسين (ع) بوده است. طبري در تاريخش، ج 4، ص 348، و نيز علامه مجلسي از كتاب سيد محمد بن ابـي طـالب نـقـل مـي كـنـند كه عمر سعد در روز عاشورا سر حسين (ع) را همراه خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم نزد ابن زياد فرستاد (ر. ك: بحار، ج 45، ص 62).

هـمـچـنين مجلسي از سيد محمد بن ابي طالب نقل مي كند كه حميد بن مسلم ياد شده در واقعه عين الوردة با سپاه توابين به فرماندهي سليمان بن صرد خزاعي در جنگشان بر ضد پيش قراولان سپاه شام به فرماندهي عبيد الله زياد شركت داشت! (ر. ك: بحار الانوار، ج 45، ص 360 ـ 361).

[5] تاريخ الطبري، ج 4، ص 312.

[6] هـمـان، ر. ك؛ انـسـاب الاشـراف، ج 3، ص 389؛ الكامل في التاريخ، ج 3، ص 283.

[7] الفـتـوح، ج 5، ص 164 و بـه نـقـل از آن مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 346، با اندكي تفاوت.

[8] انساب الاشراف، ج 3، 390.

[9] الاخبار الطوال، ص 255.